سه سال و نیم پیش ، وقتی ک بعد از یک ماه تاخیر وارد دانشگاه شدم ، اعتماد ب نفسم خیلی پایین بود .
سر ناکامی تو کنکور و برخورد اطرافیان .
یکی از مصادیق کمبود اعتماد ب نفسم تو برخورد با جنس مخالف بود .
ی جورایی فوبیا گرفته بودم .
ترم دو مهارت زندگی برا اولین بار اومد جزو درسای عمومی .
جلسه دوم استاده برداشت گفت بریم ی کلاسی ک بتونیم صندلیا رو دور کلاس بچینیم .
یادمه یکمم دیر رسیده بودم . کلاسشم کوچیک بود نسبتا .
جا گیرم نیومد . دیگ ی صندلی اوردم ب زور نزدیک در نشستم
و بچه ها همه دور تا دور کلاس نشسته بودن
و خب کلاسای عمومی معمولا مختلط نیس ب جز فارسی و زبان
و این مختلط بودنه خعلی اذیتم میکرد
هنوز با بچه ها اونقدری مچ نشده بودم (هنوزم ک هنوزه نشدم
ک ,ب ,کلاس ,اون ,تو ,دیگ ,بچه ها ,تو زندگیم ,اعتماد ب ,و دوباره ,ب زور
درباره این سایت