محل تبلیغات شما



تازگیا زیاد خواب میبینم .

شایدم زیادتر نشدن فقط بیشتر یادم میمونن

اونم ب وضوح 

حتی بعد از چن روز 

و اغلب هم خوابای ترسناک 

حتی حسی ک تو خواب داشتمم یادم میمونه 

الانم بس ک خواب دیدم بیدار شدم 

نمیگم کابوس بود 

ولی دیگ خوابم نمیاد 

و از تنهایی تو شب بیشتر از روز میترسم 

از بی خوابی هم ب همین دلیل میترسم

+ ایام فاطمیه رو تسلیت میگم . 


 تعطیلات ما هم شروع شد ب سلامتی :) 

بالاخره بعد مدت ها ی آرامش نسبی دارم .

دوباره شروع کردم ادامه خوندن زبان 

 اولین کار جمع کردن جزوه هام بود 

چقد حس خوبی داره این کار 

با اعتماد ب نفس کامل از پاس شدن همه شون .

خدایا آبرومو نبریا پاس بشما ^_^

اولویت کتاب خوندن هم با دو تا رمانی هس ک فک کنم از مهر و آبان از دانشگا گرفتم و وقت نشد بخونم .

 خالی کردن فیلمای گوشی رو هارد :) 

آخ ک اینم در حد مرتب کردن جزوه ها کیف میده 

فردا یکم ب سر و وضع گلدونا باید برسم چن وقتی حواسم بهشون نبود 

ی عالم کتاب صوتی و فایل مشاوره طور دارم ک باید گوش بدم :) 

با مامان جان کلی صحبت کردیم راجب داستانش و ب جاهای خوبی رسید 

لیست کارای عقب مونده و پیشنهادی و اینارم ک نوشتم 

خب کم کم ذهنم مرتب داره میشه 

ورزشم باید دوباره شروع کنم ک خعلی وقته سمتش نرفتم 

دیشبم ی پیاده روی خعلی خوب کردیم خانوم 

در یک شب برفی و خععلی زیبا :) 

راجب موهامم بالاخره تصمیم گرفتم .

پشت موهامو در حد ی وجب کوتاه کنم بعلاوه جلو موهام ک تنوعم بشه 

آخ عاشق ایجاد کردن تغییرات مثبتم 

خدایا شکرت بابت همه چی :) 

 


چقد روز خوبی بود امروز 

صب ی برف قشنگ گرفت 

خعلییی قشنگا 

از این دونه درشت خوشملا 

ک آدمو ذوق مرگ میکنه 

بعد داشتم از پله های مترو میومدم بالا 

ی آقایی داشت ویولون میزد 

وااای اصن ی چیزی میگم ی چیزی میبینین 

صدای ویولون تو هوای برفی 

اصن فوق العاده بود حسش

هوا بارونیه 

از دیروز ی دلتنگی عجیب گرفتم 

و ی جور کلافگی 

انگار ک منتظر چیزی باشم 

ک نبودم 

دلتنگ کسی ک نمیدونم کی بود 

بیخیال حتمن بخاطر آب و هواس 

یا ماهی ک داره تموم میشه

یا .

+ همش سه تا امتحان دیگ مونده و خلاص 

+ برنامه گروه های کارورزی مونو زدن

اولین قرعه استراحت ب نام گروه ما خورده

سه سال و نیم پیش ، وقتی ک بعد از یک ماه تاخیر وارد دانشگاه شدم ، اعتماد ب نفسم خیلی پایین بود .

سر ناکامی تو کنکور و برخورد اطرافیان .

یکی از مصادیق کمبود اعتماد ب نفسم تو برخورد با جنس مخالف بود .

ی جورایی فوبیا گرفته بودم .

ترم دو مهارت زندگی برا اولین بار اومد جزو درسای عمومی .

جلسه دوم استاده برداشت گفت بریم ی کلاسی ک بتونیم صندلیا رو دور کلاس بچینیم .

یادمه یکمم دیر رسیده بودم . کلاسشم کوچیک بود نسبتا .

جا گیرم نیومد . دیگ ی صندلی اوردم ب زور نزدیک در نشستم 

و بچه ها همه دور تا دور کلاس نشسته بودن 

و خب کلاسای عمومی معمولا مختلط نیس ب جز فارسی و زبان

و این مختلط بودنه خعلی اذیتم میکرد 

هنوز با بچه ها اونقدری مچ نشده بودم (هنوزم ک هنوزه نشدم

هیچ وقتی ندارم ک بتونم تلف کنم و نخونم برا امتحان فردا 

ولی تمرکزم زیر صفره 

دو ساعته جزوه جلومه همش دو صفحه درس خوندم 

اصن انگار اختیار مغزمو ندارم 

ای بابا دو دقیقه آروم بگیر همینا رو بخون تموم شه بره دیگ اه

خیلی جالبه ها 

تایم چیز مهمیه 

مثلا همین لیست وبلاگای ب روز شده 

شما تو ساعتای مختلف روز برو چک کن 

عمده چیزی ک بهت میده تو هر تایمی متفاوته

از ۱۱ شب ب بعد بری اکثر محتواها شکست عشقیه 

ولی طرف صب سر بزنی همش وبلاگ مدارس و گل و بلبله

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پلاستیک حبابدار در مشهد